وای خــــــــــدایا شکرت
سلام روز آدینه ی همگی بخیر و خوشی انشالله و امیدوارم روز بی نظیری رو داشته باشین امروز صبح ساعت 8:30 بیدارشدیم البته من از تخت پایین نیومدم شوشو چایی رو آماده کرد و من بعدش اومدم نشست و کارا و برگه های کاریشو مرتب کرد و بعدش صبحانه خوردیم و سرمیز صحبت از گوشی گم شده کردیم و ازاینکه اگه شکایت کنن سه سوته پیداش مکینن و از این حرفا... بعد شوشو آماده شد که طبق هرجمعه بره باشگاه ...مامان شوشو زنگ زد و گفت چه خبرو نیستین و ازاین حرفا... اخرسرم گفت میخوایم نهاربریم خونه ی ریحانه اینا یعنی خونه ی پسرعموی پدرشوشو که سه تادختر داره و خیلی منودوست دارن و منم باهاشون جورم همیشه به شوشو میگن چرا الناز رو نمیاری با ما یکم خوش باشیم... خلاصه منم...
نویسنده :
الــنـــازجوون
11:49